۱۳۸۸ مهر ۱۵, چهارشنبه

اولین شب با رامین

من نمی خواهم از جزئیات مراسم عروسی و بقیه کارها براتون بگم انها را رامین براتون نوشته من فقط از احساس و حالات خودم در عشفبازی با رامین نازنینم براتون مینو یسم . من قبل از هم اغوش شدن با رامین کمی از وارد شدن کیر به درون خودم هراس داشتم و نگران بودم رامین منو دلداری میداد و میگفت حتما چیز سخت و نگران کننده ای نیست همه زنها این مرحله را گذرانده اند و با این حرف های رامین ارام میگرفتم تا اینکه من هم بدون هیچ مشکلی شب زفاف را سپری کردم خیلی خوش بهم نگذشت ولی سخت هم نبود و به خوبی گذشت. دیگه هیچ مشکلی برای عشقبازی و هم اغوشی با رامین نداشتم . شب اول بعد از عروسیمون سر از پا نمی شناختم فقط میخواستم همه بروند تا من بتونم به عشق خودم برسم و با رامین تنها بشم تا اینکه همه رفتند و موعد عیاشی ما شد قلبم به شدت میزد هیجان داشتم بی تاب بودم وقتی رامین دستمو گرفت و به طرف تخت برد انگار داشتم به عرش میرفتم رامین شروع به دراوردن لباسهام کرد برای اینکه زودتر بتونم تو بغلش جا بگیرم من هم لباسهای اونو دراوردم تو یه چشم بهم زدن دو تامون لخت لخت مقابل هم بودیم کیر راست شده رامین دیوانه ام کرده بود همدیگر را بغل کردیم و بوسیدیم رامین نوک سینه منو میبوسید و اندام منو نوازش میکرد دستش را روی تنم و باسنم میکشید من کیر نازش را تو دستم گرفته بودم و نوازشش میکردم چه کاکل نرم و لطیفی داشت .اه خدای من طاقتم داشت تمام میشد رامین منو روی تخت خوابوند پا هایم را باز کردم و کسم را که حسابی تمیزش کرده بودم در اختیارش گذاشتم بهش گفته بودم کس من کادوئی شب عرسیمونه و انشب بهت میدم حال همان شب بود من میخواستم به رامین خوش تیپ و قشنگم کس بدم خودم هم برای خوردن کیر بیتاب بودم .ااااهه رامین دستش رو گذاشت رو کسم و لاشو باز کرد ووووووووووای برای اولین بار بود که با خیال راحت جلوی رامین خوابیده بودم و اون اجازه داشت هر کاری که میخواد بکنه اففففففففففففففف رامین کاکل کیرش را گذاشت لب کس من به شدت هیجان داشتم احساس لذت شدید میکردم اماده ورود کیر رامین به کسم بودم داد میزدم احساس میکردم تمام کسم خیس شده گفتم رامین جون کیر کیر من کیر میخوام بکن منو اااااااااااااااااااه سر کیر ناز رامینو تو کسم حس میکردم فریاد زدم رامین جان عزیزم قربون کاکل کیرت برم بکن توش تا ته بکن منو منتظر نذار منو دیوانه نکن احساس کردم کیر رامین تا ته وارد کسم شد افففففففف چه لذتی داشت کاکل نرم کیر رامین عضلات کسم را نوازش میکرد احساس عجیبی داشتم هیچ چیز غیر از لذت کیر خوردن را احساس نمیکردم رامین افتاده بود روم و سینه هامو میبوسید کیرش تا ته تو کسم بود شروع به تلمبه زدن کرد کیر رامین تو کسم حرکت میکرد و عضلات کسم رو میمالید خیلی خوشم میومد همیشه ارزوی این لحظات رو داشتم رامین با اشتیاق و حرارت منو میکرد مداوم تلمبه میزد و پستانم را میخورد دستش را رو باسنم گذاشته بود و منو بیشتر به خودش میچسبوند دیگه هیچ فاصله ای بین من و رامین نبود با هم حسابی قاطی شده بودیم و من از روی عشق اه و ناله میکردم دوست نداشتم هیچ قسمتی از کیر رامین از کسم بیرون باشه میخواستم موهای رامین را از روی لذت بکنم همش داد میزدم و میگفتم رامین جان بکن منو بکن کس منو پر اب کن نمی فهمیدم زمان چه جوری میگذره من و رامین خیس عرق بودیم و من داشتم با تمام وجودم کیر میخوردم کمی که گذشت رامین گفت هما جون میخواد ابم بیاد چون نمی خواهیم به این زودیها بچه دار بشیم رامین کیرش را در اورد و ابش را تو یک دستمال که از قبل اماده کرده بودم خالی کرد خسته و بی رمق تو بغل رامین افتادم رو تخت -کمی که گذشت احساس کردم هنوز از کیر سیر نشدم دست زدم دیدم اااااااااه کیر رامینم هم هنوز راسته و توان داره گفتم رامین جان بیا باز منو بکن من سیر نشدم خیلی اشتیاق دارم لای پایم را بازکردم و رامین را کشیدم روی خودم رامین قشنگم که خیلی پر توان و قوی است فوری نشست لای پام و با دستش لای کسم رو باز کرد و کیرش رو گذاشت تو کسم اماده اماده بودم کسم فوری کیر رامینو بلعید و اونو تا ته تو خودش جا داد اااااااااااااااااااااااااااااه کیر قشنگ رامین باز رفت تو کسم کاکل نرمش رو تو کسم حس میکردم کیر رامین اغشته اب کس من شده بود رامین جونم منو باز داشت میکرد سینه هامو میمکید باسنم را میمالید من نمیدونم چه جوری براتون احساس خودم را از کیر خوردن بگم فقط اینو میتونم بگم من که یه دختری هستم خیلی شهوتی و تا حالا هم هیچ مردی رو تو بغل خودم غیر از رامین حس نکردم نمیتونم از کیر رامین بگذرم دوست دارم اونو تا ساعتها در درون خودم احساس کنم دوست دارم عقده های تمام ایامی را که دوست داشتم کیر بخورم ولی به شوهر دسترسی نداشتم را خالی کنم رامین باید منو ساعت ها بکنه تا من سیر بشم برای همین هم همه اش به رامین میگفتم تلمبه بزن کیرت را تو کسم حرکت بده منو فشار بده ممه هامو بخور و رامین خوبم هم انجام میداد منو غرق در لذت و عیش میکنه تقریبا راه دوممون نزدیک یک ساعت طول کشید که رامین گفت میخواد ابم بیاد و کیرش را از کسم کشید بیرون و ابش رو تو دستمال خالی کرد . برای اولین شب خیلی کیف کردم به تمام چیزهائی که فکر میکردم رسیده بودم تو فکر هستم که از تمام طریقی که میشه از سکس لذت برد لذت ببرم براتون حتما مینویسم

۱۳۸۸ مهر ۵, یکشنبه

شب وصال

داستان دیشب را که براتون تعریف کردم روز و شب به یاد ما ند نی برای من و هما بوده و خواهد ماند .روز جمعه تقریبا ساعت 9 بود که از خواب بیدار شدم همای قشنگم لخت تو بغلم بود اونو بوسیدم و بیدارش کردم قرار بود مامانش ساعت 11 بیاد . با هم رفتیم حمام همدیگر را شستیم چقدر لذت بخشه وقتی که بدن هما را کف مالی میکنم و دستم را روی سینه و باسنش میکشم هما هم منو کف مالی کرد و با کیرم بازی میکرد لذت خاصی داره وقتی که بدن هر دومون کف مالیه و همدیگر را بغل میکنیم و میبوسیم تقریبا یک ساعتی تو حمام بودیم و حسابی با هم بازی کردیم و بعدش امدیم بیرون و لباسهایمون را پوشیدیم تقریبا ساعت 11 بود که مامان هما امد خیلی خوشحال بود و قربون صدقه دخترش که حالا دیگه عروس شده بود میرفت . نهار هم با خودش اورده بود که خوردیم و اماده شدیم برای پذیرائی از میهمانها که قراره ساعت 4 بیایند. از ساعت 4 میهمانها که خانواده من و از خانم های فامیل و دوستان بودند امدند و حسابی زدند و خواندند و رقصیدند . معمولا هر کدا هم کاوئی اورده بودند . مراسم تقریبا ساعت 8 تموم شد و میهمانها رفتند .من و هما با کمک مامان هماو مادر من خانه را جمع و جور کرده و با امدن بابای هما شام را که اون خریده بود و اورده بود خوردیم . تقریبا ساعت 11 بود که انها هم رفتند و من و هما باز تنها شدیم .با رفتن انها ما اماده مراسم عشقبازی اصلیمون که مدتها انتظار ان را میکشیدیم شدیم.دست هما را گرفتم و اونو به طرف اتاق خوابمون که توسط یک لامپ کم نور و خوش رنگ روشن شده بود بردم من شروع به دراودرن لباسهای هما کردم و اون هم لباسهای منو در اورد بعد از چند دقیقه هر دومون لخت لخت در مقابل هم و مقابل ائینه بزرگی که مقابل تختمون بود بودیم . همدیگر رابغل کردیم و میبوسیدم من به اندام خوش ترکیب هما نگاه میکردم و ممه های اونو میبوسیدم باسن و کس اونو نوازش میکردم هما هم کیر منو گرفته بود تو دستش و باهاش بازی میکرد میگفت کاکل کیرت چقدر نرم و لطیفه خوشحال بود که میخواست تا چند دقیقه دیگه اونو درون کس خودش احساس کنه . اهسته هما را روی تخت خوابوندم و خودم میان پاهاش نشستم اول با دستام با کسش بازی کردم و لای اونو باز کردم هما حسابی به وجد امده بود و ناله های عاشقانه میکرد کسش حسابی خیس شده بود معلوم بود که خیلی دلش کیر میخواد . کاکل کیرم رو گذاشتم دم کسش و تکانش دادم سرش رو کمی کردم توش هما ناله میکرد و کیرم را تا ته میخواست . بیشتر فرو کردم و در همین حال با ممه هاش بازی میکردم هما بلند بلند صدا میکرد و میگفت رامینم قربون کیرت برم تا ته بکن توش دارم دیوانه میشم من هم با یک فشار دیگه کیرم را تا ته کردم تو کس هما و افتادم روش و بغلش کردم . حالا کیرم تا ته تو کس هما بود و همای خوشگلم زیر من خوابیده بود و اه و ناله میکرد من هم حسابی به وجد امده بودم شروع کردم به تلمبه زدن به هما کیرم را عقب و جلو میبردم با نوک کیرم عضلات داخل کس هما را حس میکردم صدای لف لف حرکت کیرم را در داخل کس هما میشنیدم سرم را گذاشتم رو پستون هما و نوک اونو می مکیدم اروم و قرار نداشتیم بعد از مدتها به انتهای عشقبازی با هم رسیده بودم همیشه با هم از حالت خودمون در این لحظات گفته بودیم ولی حالا داشتیم احساسش میکردیم دستم را گذاشتم رو باسن هما و کمر اونو به طرف بالا کشیدم و خودم را بهش فشار دادم فکر میکنم بین کیر من و کس هما دیگه هیچ فاصله ای نبود و کیرم تا ته تو کس هما بود خیلی لذت میبردم و تلمبه میزدم هما حسابی ارضا شده بود ابش از کنار کیر من از کسش زده بود بیرون و تشک را خیس کرده بود .هما میگفت رامین جان ادامه بده منو بکن تلمبه بزن ابم رو بیشتر بیار نذار هیچ چی از کیرت بیرون بمونه و فریاد میکشید من نمیتونم احساس هما را در ان لحظات بگم خودش باید براتون بگه که حتما میگه.من که به کس رسیده بودم وحشیانه تلمبه میزدم و هما را تو بغلم فشار میدادم تقریبا نیم ساعتی هما رو میکردم که احساس کردم ابم میخواد بیاد چون قصد نداریم به این زودیها بچه دار بشیم و هما هم قرص نخورده بود کیرم رو از کس هما بیرون کشیدم و ابم را تو یک دستمال که اماده کرده بودم خالی کردم . فکر مکنم این راه اولی را که انشب رفتیم تقریبا یک ساعتی طول کشید با توجه که اب هردوتامون امده بود کمی بی رمق شده بودیم ولی باز هم هر دوتامون عطش همدیگر را داشتیم . همدیگر را بغل کردیم و برای مدتی تو بغل هم دراز کشیدیم لبمون تو هم بود و میمکیدیم اصلا حرف نمی زدیم.هما دستش را گذاشت رو کیرم دید راسته . تاقباز شد و لای پاشو باز کرد و گفت رامین بیا باز منو بکن کیرت حالا حالا توان داره من هم فوروی پریدم روش و کیرم را مثل دفعه قبل کذاشتم تو کسش و شروع به تلمبه زدن کردم باز سرم را گذاشتم رو سینه اش و نوکش رو میمکیدم هما خیلی از این کار خوشش میاد که کیرمن تو کسش باشه و نوک ممه اش تو دهان من وقتی این حالت میشه از روی کیف جیغ میزنه و منو بیشتر تحریک میکنه وقتی لبمون را تو هم میذاریم و زبون همدیگر را میلیسیم و کیرم تو کس هما تلمبه میزنه هما بیشتر خودشو تکان میده فکر میکنم من وهما ساعتها میتونیم عشقبازی کنیم دفعه دوم هم تقریبا یک ساعت عشقبازیمون ادامه داشت تا اینکه اب من خواست بیاد که کیرم را از کس هما در اوردم و ابم را تو دستمال خالی کردم . ساعت تقریبا 2 شده بود و از رمق افتاده بودیم تصمیم گرفتیم به خوابیم تا فرداشب که به طریق دیگر با هم عشقبازی کنیم . حتما از شبهای بعد هم براتون خواهیم نوشت . دوستان عزیز اگر روشهای دیگر عشقبازی را میدانند میتونند برای ما بنویسند تا ماانرا تجربه کنیم و وصف ان را برای لذت دیگر دوستان در اینجا بنویسیم

۱۳۸۸ مهر ۴, شنبه

شب زفاف

شب جمعه گزشته جشن عروسی من و هما همانطوری که دلمان میخواست برگزار شد اکثر کسانی را که دعوت کرده بودیم امده بودند واقعا شب بیاد ماندنی برایمان خواهد بود . همای من در لباس عروسی مثل فرشته ها شده بود زیبائیش صد چندان شده بود همه از خوشگلی و زیبائی هما میگفتند و حتما خیلی ها تو دلشان میگفتند خوش به حال رامین که عروس به این قشنگی داره و اونو تو بغلش میگیره و با هاش حال میکنه . البته همین هم هست و خلاف واقع نمی گویند. انشب تا ساعت 12 شب در گیر میهمانان و خیابان گردی بودیم و تقریبا ساعت یک نیمه شب بود که دیگه من و هما تو خانه خودمون تنها شدیم و مراسم شب زفا فمان را شروع کردیم هما که خیلی خسته شده بود از صبح در گیر ارایشگاه و جشن بود من هم همینطور ولی خستگی باعث این نمیشد که از رسیدن به هم دیگه غافل بشیم . وقتی با همای قشنگم تنها شدیم گفتم هما جان بنشین میخواهم خودم لباسهاتو دربیارم و باهات راز و نیاز کنم . اول حسابی همدیگر رو بوسیدیم و از هم لب گرفتیم واقعا بوسیدن عروس به این قشنگی لذت بخش بود بعد شروع کردم اول سنجاق هایی رو که برای ارایش هما به موهای سرش زده بودن در اوردم خیلی زیاد بود بعد لباسهای هما را از تنش دراوردم هر چند لباسها زیبا بود ولی خوب هما را خسته کرده بود و وقتی درش اوردم هما نفس راحتی کشید لباسهای خودم و لباسهای زیر هما را هم در اوردم حالا دیگه عروس خوشگلم لخت لخت در مقابلم بود سینه های برجسته با نوک قشنگش کمر باریک و باسن رو فرمش با ان ارایش زیبائی که صورت قشنگش شده بود منو بیتاب کرده بود کیر من هم راست راست شده بود و هما را بیتاب کرده بود. ما تو اتا قمون یک ائینه بزرگ بالای تختمون گذاشتیم که از ان میتونیم عشقبازی کردن خودمون را ببینیم و این باعث میشه که بیشتر تحریک بشیم و لذت ببریم. همای قشنگم را تو بغلم گرفتم و به خودم فشارش دادم بدنش را غرق در بوسه کردم همه جاشو از سر تا نوک پاشو هر جائی را که میتونستم بوسیدم اون هم منو میبوسید با اینکه خسته بودیم نیم ساعت با هم عشقبازی کردیم تا اینکه هما گفت رامین جان بیا کادوئی منو بگیر و خوابید لای پاشو باز کرد و گفت بیا بکن مگر اینو نمیخواستی عزیزم مگر کردن من برات یه ارزو نبود مگه نگفتم اونو شب عروسی بهت میدم بیا مال تو بیا بکن توش و من نشستم بین پاهاش و اول کسش را بوسیدم و لاشو با انگشت هام باز کردم هما هم نگران بود و هم لذت میبرد سر کیرم را گذاشتم دم کس هما و اهسته فشارش دادم کم کم اونو داخل کردم کمی که فرو رفت متوجه شدم که هما دردش امد فوری در اوردم اه.............. پرده بکارت همای خودم را پاره کردم و راه را برای ورود کیرم به درون کس هما باز کردم . خدا را شکر هما اذیت نشد و بلند شد خودش را تمیز کرد و امد تو بغلم بهش لحظه عروس شد نش را تبریک گفتم واونو بوسیدم . چون خیلی خسته بودیم قرار شد که امشب را بخوابیم و خستگیمون را در کنیم و از فردا شب عملیات عشقبازی خودمون را به طور کامل ادامه بدیم . براتون حتما لحظه لحظه عملیات عشقبازیمان را خواهیم نوشت . ضمنا هما هم احساس خودش را از شب زفاف برای شما خواهد نوشت منظر باشیم تا ببینم چی برامون میگه .

۱۳۸۸ شهریور ۳۰, دوشنبه

عروسی

امروز 30/6/88 میباشد و تا عروسی ما که روز پنجشنبه میباشه 4 روز دیگر بیشتر نمونده . من و هما هم خیلی خوشحالیم و هم خیلی نگران مجلس عروسیمون هستیم که بدون هیچ مشکلی بر گزار بشه . انشاالله پنجشنبه شب یعنی شب جمعه شب زفاف من و هماست شبی است که من و هما به اوج ارزوهامون میرسیم .اخ چه شبی ان شب من و هما لخت در یک بستر تو خانه خودمون بغل هم ...... فکر میکنم انشب ما تاصبح نخوابیم فقط عشقبازی میکنیم و همدیگر را میبوسیم و میلیسیم .البته من فکر میکنم شب اول نتوانم کس هما رو فتح کنم چون نگران پرده بکارتش میباشه و فقط میتونم تا انجائیکه پرده بکارتش را پاره کنم کیرم را داخل کنم به هر حال برای انشب داریم ساعت شماری میکنیم اگر شب اول نتوانم هما خودم را حسابی بکنم از فردای ان شب که میتوانم .حتما من و هما از شب عرسیمون و شبهای بعد از ان برایتان مینویسیم

۱۳۸۸ شهریور ۲۱, شنبه

شبهای سفید

همانطور که قبلا هم گفتم این روزها من و همای عزیزم در تکاپوی تشکیل زندگی مشترک با هم تو خانه خودمون هستیم و بیشتر وقتمان را در روز صرف خرید و اماده کردن خانه میکنیم و شب ها هم تو بغل هم عشقبازی میکنیم ایام خوشی را میگذرانیم . دیگه من و هما تقریبا با خصوصیات هم اشنا شده ایم و میدونیم هر کداممون از چه حرکات و عملی بیشتر خوشمون میاد. همای قشنگ و عزیز من خیلی از اینکه من اندامش رو نوازش کنم لذت میبره وقتی تو اتاق بدون لباس و لخت لخت تنها هستیم همای من سرش رو میذاره رو پای من به طوری که کیر من مقابل صورتش قرار میگیره و انوقت زبانش رو میماله رو کاکل کیرم من دستم رو میکشم روی موهای لطیف و قشنگش و با ان بازی میکنم سینه های بلورین و لطیفش را نوازش میکنم اندام سفید ش رو لمس میکنم .بعد ازکمی که نوازشش میکنم هما کیر منو میذاره تو دهانش و اونو میلیسه چنان در لیسیدن و مکیدن کیر استاد شده که قابل وصف کردن نیست منو به عرش میبره. وقتی لای پای همای نازنینم را باز میکنم و لبانم را روی کس زیباش میذارم و اونو میلیسم هما غرق در لذت میشه خیلی خوش مزه و شیرینه . مزه عسل میده وقتی دستانم را روی پستان بلورین همای قشنگم میذارم و زبانم را داخل کسش میکنم هما به هیجان میاد وناله شهوت انگیز میکنه من کیرم را لای پستان های سفید و لطیف هما میذارم. بین باسن همای خودم میذارم از همه اندام عشق نازنینم لذت میبرم. من و هما با هم از لحظاتی حرف میزنیم که بعد از عروسیمون خواهیم داشت از شب زفاف و ورود کیر من به درون کس هما میگیم .فکر میکنیم که خیلی لذت بخش باشه هر چند هما کمی نگرانه ولی مهم نیست این نگرانی را همه دختر ها دارن. به امید روزهای بعد از عروسیمون و شبهای خاطره انگیزی که شرح ان را برای لذت بردن بیشتر خودمون و کسانی که اونو در اینجا میخونند خواهیم نوشت.

۱۳۸۸ شهریور ۱۵, یکشنبه

ایام قبل از عروسی

این روزها من و هما سرگرم فراهم کردن امکانات و وسایل زندگی مشترکمون که به زودی شروع میشه هستیم و با توجه به اینکه ماه رمضان هم میباشه کمی اذیت میشیم البته چون معمولا من شبها خانه هما میمونم تلافی خستیگیمون رو شب در میاریم هما که چون تابستونه و کلاسهایش تعطیله خوب صبح ها میتونه بخوابه ولی من نه باید ساعت 9 سر کار باشم که خوب به خاطر شب بیداری هام روزها همش چرت میزنم ساعت 2 میرم خانه خودمون چند ساعت میخوابم و بعد میرم دنبال هما وبا هم میریم دنبال کار هایی که باید بکنیم . شب ساعت 9.5 با هما میریم تو اتاق تا صبح با هم هستیم. حال و کیفمون که حسابی رو براهه و وقتی که تو اتاقیم اصلا لباس تنمون نیست لخت لختیم و از سر و کول هم بالا میریم و همدیگر رو میبوسیم و میلیسیم همه کار با هم میکنیم غیر از کردن چون هما میگه کسم کادو شب عروسیمون که بهت میدم. هما دیگه در مکیدن و لیسیدن کیر حسابی وارد شده و با هم همه جور عشقبازی رو تجربه میکنیم تقریبا شبی دو بار هما اب منو میاره و انواع ازمایش ها رو میکنه و چون تو اتاقش حمام هم داره هیچ مشکلی برامون وجود نداره. هما خیلی از اینکه من کسش رو بلیسم خوشش میاد و از این راه ارضا میشه و یا مکیدن کیرم منو هم ارضا میکنه .هما سانتیمتر گذاشته و کیر منو اندازه گرفت وقتی راسته طولش 14 سانتیمتر و کلفتیش 4 سانتیمتره . هما کمی نگرانه میگه کس من این اندازه جا داره که بهش گفتم حتما کیر خودش جایش رو پیدا میکنه.هما اندام خیلی جذاب و قشنگی داره پستونهاش خیلی متناسبه نه کوچیکه نه بزرگ نوک پستونش خیلی خوش رنگه و وقتی تحریک میشه برجسته میشه و من اونو میمکمش.کمر باریک و باسن خوش ترکیبی داره بزودی عکس اندام هما را براتون میذارم تا شما هم ببینید . من که از دیدنش لذت میبرم و باهاش حال میکنم یه دفعه به هما گفتم اجازه میدی عکس سکسی خودمون رو بذارم تو وبلاگمون تا همه ببینند که اولش گفت نه بده ولی بعدش که با هم بیشتر صحبت کردیم قرار مون شد که چند تا عکس بندازیم جوری که سرمون معلوم نباشه که شناخته بشیم بعد اونو بذاریم برای دیدن همه. باسن هما که خیلی خوش ترکیبه هما میگه من هیچوقت اجازه نمیدم تو از عقب منوبکنی که حالا باید ببینم میتونم بعدا راضیش کنم از عقب هم بکنمش. فعلا که کیرم رو میذارم لای باسنش و میفتم روش وسینه هاشو هم میمالم لذت بسیار خوبی داره .خلاصه دوران خوبی دارم و کیف میکنیم

۱۳۸۸ شهریور ۱۱, چهارشنبه

عشقبازی با هما

پیرو تعیین تاریخ عروسی من و هما که خیلی از این جهت خوشحال هستیم یک خاطره دیگه از اسرار شبهای خودم با هما را براتون میگم تا شما هم بخوانید و در خوشحالی ما شریک شوید. من بعد از شب اولی که با هما بودم و براتون شرح اونو قبلا نوشتم چند دفعه دیگه هم به خانه انها رفتم ولی شب نموندم و تو این مدت فقط با هما میرفتیم تو اتاق و کمی حرف میزدیم و بیشتر اوقاتش رو هم با هم عشقبازی میکردیم خیلی جلو نرفتیم بیشتر با هم اشنا میشدیم و عشقبازیمون هم در این حد بود که لباسمون در میاوردیم و میرفتیم رو تخت من فقط شورتم را در نمی اوردم و هما هم شورتش را در نمی اورد. من با سینه های هما بازی میکردم و اونومیخوردم کیرم رو از روی شورت به کس هما میمالیدم و با هم حال میکردیم لب می گرفتیم و با اندام هم بازی میکردیم. مامان هما گفت رامین جون چرا بعضی شب ها پیش هما نمی مونی که گفتم اگه شما اجازه بدین میمونم و قرار شد فردا شب بمونم .فردا من خودم رو حسابی تمیز کردم و تمام موهای بدنم خصوصا کیرم رو تمیز کردم و حسابی عطر زدم و خوش تیپ کردم رفتم خونه انها. شام را خوردیم و کمی با مامان و بابا ی هما حرف زدم و رفتیم با هما تو اتاق که بخوابیم. هما در از داخل قفل کرد و من هم لباسهامو در اوردم و فقط شورت پام بود هما هم شروع کرد به دراوردن لباسهاش که منم کمکش کردم و سوتینش رو هم دراودم و بغلش کردم دوتایی رفتیم رو تخت فقط شورت پامون بود و شروع کردیم به عشقبازی من پستون قشنگ هما رو میخوردم و میمالیدمش و هما هم هی میگفت رامین جون فشارم بده .من که دیگه از شورت خسته شده بودم گفتم همای قشنگم میخواهم شورتم رو در بیارم که گفت شرط داره گفتم چیه گفت مال منو هم باید در بیاری ولی جون مامان کاری نکنی میخوام بزارمش به عنوان کادو شب عروسی بدهم به تو. منم از خدا خواسته گفتم چشم عزیزم و شورت خودم و هما را دراوردم چه صحنه ای بود همای من کس قشنگش رو تمیز تمیز کرده بود سفیدیش منو دیونه میکرد گرفتمش تو بغلم و کیرم را گذاشتم لای پاش و محکم بغلش کردم .خدائیش خیلی لذت بخش بود اولین بار بور که کیرم رو رو کس یه دختر میذاشتم داشتم به رویاهام میرسیدم.هما هم حسابی تو حال خودش بود دستم را گذاشتم رو کس هما و گفتم هما جون اسمش چیه گفتم نمی گم روم نمیشه که گفتم من میگم اسمش کسه و منم خیلی دوستش دارم بعد نشستم و هما را هم نشوندم و دستش رو گذاشتم رو کیرم و گفتم هما جون اسم این چیه که گفت دیگه خجالت نمیکشم میگم اسمش کیره کیر طلائی و چقدر هم نرمه . تو دستش گرفت و شروع کرد به بازی کردن باهاش و به کاکل سرش دست میکشید معلوم بود یک چیز جدید براش .من هما رو خوابوندم و خودم بر عکس خوابیدم روش گفت رامین چه کار میخواهی بکنی که گفتم کار بدی نیست و لبم رو گذاشتم رو کسش و اونو بوسیدم هما یه اهی کشید و منو محکم به طرف خودش کشید . کیر من رو صورت هما بود و شروع کردم به بوسیدن کس هما . هما خیلی لذت میبرد و ناله میکرد .متوجه شدم که هما هم داره کاکل کیرم رو میبوسه. من به بوسیدن کس هماادامه دادم هما خیلی خوشش میا مد و با کیر من بازی میکرد و تند تند اونو میبوسید و زبونش رو میکشید رو کاکل کیر من خیلی لذت میبردم داشتم ارضا میشدم و میخواست ابم بیاد که با ناله شهوت امیزی گفتم هما جون میخواد ابم بیاد و بلند شدم هما کیرم رو گرفته بود تو دستش و با هاش بازی میکرد منم دستمال کاغذی برداشتم و تا ابم امد گرفتم جلوی کیرم و ابم رو ریختم تو دستمال .هما با تعجب نگاه میکرد اخه تا حالا ندیده بود میگفت این چی بود که من بهش هما جون اب منی بود بعد از اینکه با هم عروسی کردیم دیگه میریزمش تو کس تو که هما از این حرف خیلی خوشش امد و منوبغل کرد و بوسید . دیگه خسته شده بودیم و دوباره رفتیم تو بغل همدیگر جوری که کیرم لای پا هما بود و سینه های هما رو سینه من و لبامون رو همدیگه و رو تخت محکم به هم چسبیدم که همینجوری خوابمون برد

مشخص شدن تاریخ عروسی

امروز سه شنبه 10/6/88 میباشد .دیشب بعد از افطار خانواده من و هما نشستیم و تاریخ عروسیمون را تعیین کردیم پنجشنبه 2/7/88 یعنی تقریبا 20 روز دیگه خیلی خوشحال هستم.انروز برای من روز خیلی مهمیه روز اغاز زندگی مشترک من وهماست. روزیست که من و هما به ان قله ارزویمان میرسیم .خیلی هیجان انگیزه من و هما در این شش ماه گذشته شبهای رویایی و دل انگیز زیادی را با هم داشتیم که حتما براتون از ان شبها مینویسم ولی شب عرسیمون یه چیز دیگه است من و هما برای رسیدن به این شب روز شماری کردیم فردای روز عروسی حتما براتون از جزئیاتش هم خواهم نوشت. اه خدایییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی من چه شبیه ان شب .من وارد بدن همای زیبا و نازنین خودم میشم اونو از اعماق وجودم در اغوش میگیرم .اه من کیرم رو داخل کس هما که تا حالا فقط اونو میلیسیدم و میخوردم میکنم .هما از کیر من با کسش پذیرائی مجللی میکنه اون فقط تا حالا با اون بازی میکرد و می لیسیدش ولی بعد از ان دیگه کیر منو در عمق وجودش حس میکنه.خدا کنه که مشکلی پیش نیاد و عروسی ما برگزار بشه .اه خیلی هیجان دارم هما هم همینطوره خوشحال و سرحال. مامانش تقریبا جهیزیه اش رو تهیه کرده و در این چند روز باقیمانده اونو کامل میکنند. منم یک اپارتمان اجاره کردم که تا چند روز دیگه میتونیم اثاث ببریم داخلش .بالاخره همه چیز داره اماده میشه. به امید انروز

۱۳۸۸ شهریور ۹, دوشنبه

روایت اولین شب از هما

بعد از صیغه موقتی که یکی از بستگان من برای محرم شدن من و رامین خواند من و رامین فقط با هم صحبت کرده بودیم و هیچ تماسی با هم نداشتیم مامانم در این مدت به من میگفت هما مواظب باش قبل از عقد محضری اتفاقی نیفته و همه کارهاتون باید باشه برای بعد از ان که خوب من هم حواسم رو جمع کرده بودم ولی برای بعد ش تدارکات میدیدیم مامانم برای من یک لباس خواب حریر تن نما و برای رامین هم یه دست لباس راحتی خرید من این لباسها رو به طرز جالبی تا کرده و انها معطر کرده بودم که مامانم میگفت ای پدر سوخته داری خوب تدارک میبینی ها بارک الله خوبه باید لوازم استقبال از شوهرت را اماده کنی.من تو این چند روز دیگه شب و روز نمی شناختم و همش حواسم پیش شبی بود که میخواست بیاد که خوب انشب فرا رسید و منو رامین عقد محضری کردیم . شب انروز رامین نتونست بمونه ولی قرار گذاشتیم فردا بیاد خونه ما.ساعتی را که قرار شد رامین بیاد خونه ما من 8 شب تعیین کردم دلیلش این بود که اگه رامین زودتر میومد خوب یک کمی میرفتیم تو اتاق بعدش میامدیم شام میخوردیم دیگه بهانه ای نبود که رامین رو شب نگهدارم و اون هم از بابام خجالت میکشد اونوقت میرفت خانه خودشون .ان شب رامین سر ساعت 8 با یک دسته گل زیبا امد خونه ما لباس خیلی مرتبی پوشیده بود خیلی خوش تیپ شده بود دلم براش یه ذره شده بود دوست داشتم تند تند ماچش کنم . مامانم که این چیزها رو خوب میفهمید و دلش میخواست دخترش زودتر به خواسته دلش برسه خیلی معطل نکرد زود ما رو فرستاد تو اتاق و به من یواشکی گفت در را هم از داخل قفل کن.من لباس صورتی را که مامانم مخصوص این زمان خریده بود تن کرده بودم خیلی بهم میومد سینه اس تقریبا باز بود و قسمت از پستونم رو نشون میداد و یه دامن کوتاه بالا زانو هم پام کرده بودم یه ارایش خوبی هم داشتم و مهمتر از همه دلم بود که دنیای دیگری داشت هم شور میزد هم استرس داشتم و هم اشتیاق.بالاخره من و رامین تنها شدیم و من داشتم به خواسته های دلم میرسیدم تا درب رو قفل کردم دیدم رامین اغوشش رو باز کرده که منم خودم را انداختم تو بغلش و شروع کردیم به بوسیدن و لب گرفتن ازهم بعد ازچند لحظه رامین منو اهسته رو تخت قرار داد خودش هم کنارم نشست تخت من یه نفره بود و برای اولین بار بود که من کنار یه مرد بودم برام دنیای جدیدی بود نمیدونستم چکار باید کنم همش منتظر حرکات و رفتار رامین بودم دیدم رامین دستش رو گذاشت رو سینه ام و دولا شد و شروع به بوسیدن و لب گرفتن از من شد همه اش منتظر حرکت بعدیش بودم تقریبا اراده از من گرفته شده بود . رامین کنار من رو تخت خوابید و چون تخت یه نفره بود خیلی به هم چسبیده بودیم رامین همینطور که با سینه هام از رو لباس بازی میکرد احساس کردم کیرش که راست شده بود به پام میخوره خیلی خوشم امد رامین یواش دستش رو برد زیر پیراهنم و سینه هامو میمالید خوشم میومد و منتظر حرکت بعدیش میموندم که دیدم دستش رو برد زیر سوتینم و شروع به بازی با نوک پستونم کرد اوووووووه چقدر لذت داشت برای اولین بار بود یه مرد سینه ام رو میمالید و کیرش هم به پاهام میخورد . خیلی کیف کردم و همینطور تو بغل رامین بودم که مامانم در زد بیائد شام.( دیگه قسمت شام خوردن رو توضیح نمیدم ).بعد از شام طبق طرح من رامین قرار شد بمونه که دوباره امدیم تو اتاق که دیگه تا صبح با هم باشیم. من درب رو قفل کردم و لباس راحتی را به رامین دادم که بپوشه و گفتم من پشتم رو میکنم تو عوض کن . رامین گفت نه چرا مگه ما زن وشوهر نیستم باید جلو هم عوض کنیم که گفتم باشه.رامین لباسهاشو دراود واییییییییییییییییییییییی چقدر خوب بود داشت جلو من لخت میشد یه عرق گیر رکابی تنش بود و یه شورت سفید بدون پاچه .خدای من کیرش رو دیدم از زیر شورتش زده بود بیرون خیلی خوش ترکیب بود بعدش من هم لباسامو در اوردم لباس زیرم یه شورت و سوتین قرمز بود که مامان برای همین شب خریده بود بعد لباس خوابم رو پوشیدم . رامین رفت برق رو خاموش کرد و چراغ خواب روشن شد دست منو گرفت و برد رو تخت و خوابوند و امد بغلم خوابید . نمیدونید چه عالمی داشتم برای اولین بار بغل یه مرد میخوابیدم رامین خودش رو انداخت روی من و در اغوشم گرفت و منو هی میبوسید و لب میگرفت منم تسلیمش شده بودم و منتظر کارهای بعدیش بودم خودم نمیدونستم باید چکار کنم . رامین گفت هما جون این لباسه منو اذیت میکنه میخواهم در بیارم که گفتم در بیار من از خدا میخواستم دوست داشتم پوست تن رامین رو لمس کنم . رامین هم دراورد و فقط با یک شورت بود دیگه من غرق لذت شده بودم کیر رامین را روی کسم حس میکردم و لذت میبردم خدای من من داشتم با یه مرد عشقبازی میکردم احساس کردم رامین داره لباس خواب منو هم در میاره که بیشتر خوشم امد و کمکش کردم رامین امد سوتینم رو هم دربیاره که گفتم نه ولی اون گفت بدون سوتین بیشتر لذت داره و درش اورد . راست میگفت لذتش بیشتر شد با ممه هام بازی میکرد و کیرش رو به کسم فشار میداد .همینطور که عشقبازی میکردیم و من دیگه داشتم ناله های شهوانی میکردم دیدم لذتم بیشتر شد داشتم به جنون میرسیدم اخه رامین نوک پستونم گذاشته بود تو دهانش و داشت میخورد من دیگه به اوج رسیدم نمیدونم چی میگفتم به رامین میگفتم ممه هامو بخور بمکش فشارش بده کیرت رو به کسم فشار بده . برام دنیای عجیبی شده بود احساس خیسی تو شورتم میکردم نمیدونستم چیه فکر میکردم عرق کردم . اههههههههههههه خدای من چقدر لذت بخشه فقط ناله میکردم و زیر رامین دست و پا میزدم با یه مرد بودم کیر را حس کرده بودم از سینه خوردنش لذت میبردم . خلاصه ساعتی رو تو این حالت بودیم تا دیگه جسممون خسته شد و افتادیم . من تو بغل رامین به همون حالت خوابم برد تا اینکه صدای درب زدن مامانم رو شنیدم که میگفت بیایید صبحانه بخوریم.

۱۳۸۸ شهریور ۸, یکشنبه

اولین شب با هما (قسمت دوم)

برای اولین بار بو که با یک دختر هم اغوش میشدم و هما هم برای اولین بار بود که بغل یک مرد میخوابید همه چیز برای هر دو تامون جدید بود و هر دو تا کنجکاو بودیم من هما رو تو بغلم گرفته بودم و میبو سیدم دلم میخواست که بقیه لباسهایمون را هم در اریم ولی روم نمیشد بگم کمی که بغل هم بودیم و با لباس خواب با هم عشقبازی میکریم من گفتم هما جون این پیژامه و عرق گیر منو اذیت میکنه میخوام درش بیارم که گفت باشه درار و من هم در اوردم حالا من فقط شورت پام بود و هما لباس خواب که زیرش کرست و شورت هم داشت البته لباس خواب هما انقدر اطیف بود که از روی ان هم من اندام هما رو احساس میکردم . هما منو تو بغل خودش فشار میداد چون او هم برای اولین بار بود که یک مرد عریان روتو رختخواب کنار خودش لمس میکرد. من که فقط شورت پام بود و کیرم حسابی بلند شده بود از روی لباس به کس هما فشار میدادم احساس میکردم که هما داره لذت میبره و منم ادامه میدادم هما تمام حواسش به کیر من بود و براش خیلی عجیب و جذاب بود همش خودش رو به کیرم فشار میداد و اهسته ناله میکرد و لذت میبرد .من دستم رو بردم و گذاشتم روی ران هما و لباس خوابش رو بالا کشیدم و اهسته در اوردم هما هم که دیگه غرق شهوت و لذت شده بود هیچ مقاومتی نکرد و اونو از بدنش خارج کرد .من دیگه داشتم دیوانه میشدم هما لخت با یک شورت و کرست تو بغلم بود و خودش رو به کیرم فشار میداد من خواستم سوتین هما رو در بیارم که با ناله ای همراه با شهوت گفت رامین جون نه در نیار که من گفتم چرا همای من بذار ببینیم بدون کرست چه لذتی داره که دیگه مقاومتی نکرد و من هم اونو از تنش در اوردم . اوه........... خدای من چی مقابلم بود دو تا سینه نرم و بلور با نوک خیلی خوش رنگ و برجسته همینطور که کیرم رو به کس هما فشار میدادم با دستم با نوک پستون هما بازی کردم حسابی سفت و برجسته شده بود . نوکش گذاشتم تو دهنم و شروع به لیسیدن و مکیدنش کردم هما خیلی خوشش امده بود زیر من ناله میکرد و میگفت رامین جان ادامه بده رامینم بخورش و دیگه از خودش بیخود شده بود با سر کیرم احساس میکردم که کس هما خیس شده برام سوال بر انگیز بود اما روم نمیشد ازش بپرسم بعد ا فهمیدم که ابش بوده که از روی لذت میومده دیگه سر از پا نمیشناختیم دو تایی غرق همدیگه شده بودیم و خیس عرق بودیم و نفس نفس میزدیم . خوب حق هم همین بود یه مرد 30 ساله که تا حالا هیچ دختری را لمس نکرده و شهوت تمام وجودش را گرفته و یک دختر 21 ساله که وجودش تماما شهوته و تاکنون هیچ مردی را لمس نکرده وقت به هم برسند همین حالت رو پیدا میکنند .خلاصه سه ساعت تمام با هم عشقبازی کردیم و از بدن هم لذت بردیم کم کم از رمق افتادیم و دو تائی تو بغل هم خوابمون برد . من یک ساعت بعدش از خواب بیدار شدم و دیدم که هما لخت تو بغلمه و خواب خوابه کنجکاو شدم و دستم رو کردم تو شورتش و گذاشتم رو کسش هما که خواب بود و متوجه نشد ولی من که برای اولین بار بود کس یک دختر رو لمس میکردم احساس عجیبی داشتم ولی چون خیلی خسته بودم نتوانستم ادامه بدم و منم دوباره خوابم برد. ساعت 9 صبح بود که با در زدن مامان هما از خواب بیدار شدیم و همد یگر رو بوسیدیم و لباسها مون رو پوشیدیم و خودمون رو مرتب کردیم و رفتیم برای خوردن صبحانه که مامان هما اماده کرده بود.

اولین شب با هما(قسمت اول)

میدونم تو قسمت قبل توضیحات زیاد شد از این قسمت به بعد فقط موارد خصوصی و ارتباطهای سکسی خودمون رو براتون مینویسم . هفردای روز نامزدی یه دسته گل خریدم و رفتم خانه هما ساعت تقریبا 7 بعد از ظهر بود قبلش به هما گفته بودم که میام وقتی در زدم هما ایفون رو برداشت و گفت بیا تو عزیزم و من رفتم تو . هما و مادرش فقط خونه بودند هما یک پیراهن صورتی که تا وسط سینه اش باز بود و یک دامن تقریبا کوتاه تن کرده بود و کمی هم ارایش کرده بود و خیلی زیبا شده بود .یک کمی تو پذیرائی نشستم و با هما و مامانش حرف زدم که بعد از چند دقیقه مامان هم گفت هما جون با رامین برین تو اتاقت و راحت باشین شیرینی و میوه هم ببر و پذیرائی کن من برای شام صدا تون میکنم. هما گفت باشه مامان و یه چشمک به من زد که بریم بلند شدم و با هما رفتیم تو اتاق و درب را هم از داخل هما بست. دیگه من وهما با هم تنها شده بودیم بدون هیچ محدودیتی من دستامو باز کردم و گفتم خوشگلم بیا بغلم که هما هم تبسمی کرد و خودش رو تو بغل من فرار داد و من شروع کردن به بوسیدنش .مشکلی که بود من و هما چون تجربه نداشتیم نمیدونستیم چه جوری با هم دیگه بازی کنیم و رومون هم نمیشد که به اندام هم د ست بزنیم من همینطور که ایستاده هما رو بغل کرده بودم و لبشو میبوسیدم اهسته اونو رو تخت خوا بوندم و خودم کنارش نشستم اولین بار بود که دختری تقریبا نیمه عریان کنارم بود تمام اندامش برای من جدید بود میدونم برای هما هم همین حالت بود . من نمیدونستم چکار باید بکنم غریزه ام به من نشانی پستونها هما رو میداد همینطوری که نشسته بودم دستم رو رو سینه هما گذاشتم و دولا شدم و شروع به لب گرفتن از هما شدم و کنا ر هما دراز کشیدم تخت یه نفره بود لذا حسابی به هما چسبیده بودم در این لحظه کیرم هم حسابی راست شده بود و از روی شلوار به پای هما میخورد ده دقیقه ای همدیگر رو میبوسیدیم ومن از روی لباس پستونهای هما رو میمالیدم که چون لباس هما جوری بود که بین سینه های هما پیدا بود هوس کردم اونجا رو ببوسم و همین کار رو هم کردم خیلی هوس انگیز بود برای اولین بارم بو بین پستون یه دختر رو میبوسیدم نرمی سینه هاش رو با صورتم احساس میکردم و هما هم هیچ عکس العملی نشون نمی داد کمی که بوسیدم اهسته پیراهن هما رو کنار زدم تا قسمت های دیگه پستون هم که روی انرا سوتین گرفته بود هم نمایان شد با ولع بیشتری مشغول بوسدن شدم و بعد هم دستم رو بردم زیر سوتین و گذاشتم روی پستون هما خیلی لطیف بود و نوک انرابا کف دستم احساس میکردم و شروع کردم به بازی کردن با سینه های هما و گرفتن لب از او. کیرم که راست شده بود به پای هما میخورد و متوجه شدم که هما کنجکاو شده و دلش میخواد که بیشتر کیر منو احساس کنه منم خودم بیشت بهش فشار دادم واونم خوشش میامد. تقریبا دو ساعتی با هم همینجوری ور رفتیم که مامان هما در زد و گفت بیان شام. خودمون رو جمع و جور و مرتب کردیم و رفتیم بیرون که دیدم بابای هما هم امده . سلام و احوالپرسی کرده و رفتیم برای شام خوردن و تقریبا تا ساعت 11 نشستم. همون وقت بود که مامان هما گفت رامین جون شب اینجا بمون دیگه نباید هما تنها بخوابه که من تو دلم خیلی خوشحال شدم ولی تعارف کردم که بابا هما گفت نه بمون من به مادرت زنگ میزنم و میگم. الان هم بلند شو برو تو اتاق ولباس راحتی بپوش هما هم میاد . منم تشکر کردم و گفتم باشه و بلند شدم رفتم تو اتاق هما. چند دقیقه بعد هما امد برای من پیژامه اورده بود و برای خودش هم لباس خواب . روحم داشت پر میکشید برای اولین بار میخواستم شب رو تو یک رختخواب با یک دختر زیبا سپری کنم .هما درب رو بست و گفت لباساتو عوض کن من پشتم رو میکنم که من گفتم چرا پشتت رو میکنی ما زن و شوهریم مگه عیبی داره بدن همدیگر رو ببینیم هما گفت نه ولی من خجالت میکشم که من بلند شدم و لباسها رو ازش گرفت و گذاشتم رو تخت بعد بغلش کردم و بوسیدمش گفتم خجالت ؟ از من؟ ما قراره که با هم تا صبح رو این تخت بغل هم بخوابیم حالا برای عوض کردن لباس خجالت میکشی و باز هم بوسیدمش. گفت باشه بیا عوض کن من بعد از تو عوض میکنم. گفتم باشه بلند شدم اولی پیراهنم رو که زیر ان عرق گیر رکابی پوشیده بودم در اوردم بعد هم شلوارم رو از پام در اوردم یه شورت سفید بدون پاچه پام بود و کیرم که حسابی بلند شده بود از زیرش نمایان بود یه نگاه به هما کردم دیدم به کیرم خیره شده معلومه تا حالا ندیده بود بعد پیژامه رو پوشیدم و به هما گفتم حالا تو عوض کن اونم اول پیراهنش رو دراود و بعد دامنش رو یه شورت و کرست قرمز تنش بود من حسابی بهش خیره شده بودم و نگاهش میکردم که گفت اینجوری نگاهم نکن رامین خجالت میکشم و بعد لباس خواب رو که از زیرش تما م اندامش نمایان بود پوشید . دیگه من و هما اماده رفتن به بستر برای اولین بار با هم شدیم. من بلند شدم و برق رو خاموش کردم یه چراغ خواب قرمز کم نور روشن شد و به فضای اتاق صحنه دل انگیزی داد. دست هما رو گرفتم و بهش گفتم بیا هما جون این اولین شب زندگی مشترکمون رو تا صبح بیدار باشیم و همیگر رو ببوسم و لمس کنیم و با هم حرف بزنیم که گفت باشه.و من هم اونو خوابوندم رو تخت و خودم افتادم روش و بغلش کردم و شروع به لب گرفتن کردم.............

اولین دیدار

اشنائی من و هما اینجوری بود که مادر من در یک مهمونی هما و مادرش را میبینه و نظرش اونو میگیره و به طریقی ادرس و شماره تلفن انها رو پیدا میکنه و باهاشون تماس میگیره و قرار خواستگاری را میذاره ومن و بقیه میریم خواستگاری و مورد پسند طرفین واقع میشه که در اینجا به این مطلب خیلی نمی پردازم . خانواده هما معتقد بودند که بین من وهما تا قبل از مراسم نامزدی صیغه موقت چند روزه خوانده بشه و فقط ما اجازه داشته باشیم تو یکی از اتاقهای خونه انها با هم صحبت کنیم و ده روز دیگه مراسم نامزدی داشته باشیم که انوقت به طور خصوصی و با حضور بزرگان اصلی فامیل عقد محضری هم بکنیم و شش ماه بعد هم عروسی کنیم که مورد قبول ما هم شد. یک حاج اقائی از فامیل هما برای ما صیغه محرمیت خواند و ما اجازه پیدا کردیم با هم صحبت کنیم .در این مدت هما همیشه با یک فاصله ای از من با مانتو روسری مینشست و من اصلا نتونستم به اون دست بزنم و اندام اونو ببینم .روز مراسم نامزدی که شد طبق قرار قبلی عاقد امد به خانه هما اینها و خطبه عقد رسمی و محضری را خوند و اینجا بود که من دیگه توانستم هما رو بدون روسری و ارایش کرده ببینم و دستش را تو دستم بگیرم. یک جشن کوچک نامزدی هم در یک تالار گرفته بودیم که تقریبا ساعت 11 شب تمام شد و مهمانها رفتند. من و هما و پدر و مادر من و پدر و مادر هما با هم رفتیم خانه هما اینها و نیم ساعتی انجا بودیم .البته من تو ان نیم ساعت با هما رفتیم تو اتاقش و برای اولین بار در اتاق را بستیم و من و هما با هم تنها شدیم .هما کنار تخت خوابش نشست و من روی یک صندلی که کنار میزش بود نشستم.کمی همدیگر رو نگاه کردیم و به هم لبخند زدیم میشه گفت یه جور هایی از هم خجالت میکشیدم چون هما تا قبل از ان تا حالا کنار مردی غیر از محارمش بدون روسری و با لباسی که تقریبا سینه هاش از ان نمایان بود نشسته بود.من سر صحبت را باز کردم و گفتم هما جون دیگه از الان به بعد من و تو مال همدیگه هستیم و از همه افراد عالم به هم نزدیک تریم و تا اخر عمرمون هم با هم هستیم دیگه اختیار تمام کارهامون با خودمونه و برای انجام ان از طرف کسی باز خواست نمیشیم انوقت بلند شدم رفتم کنارش رو لبه تخت نشستم . این برای اولین بار بود که من با یک دختر تو یک اتاق مینشستم دلم تالاب تالاب میزد و میدونم که هما هم همین حالت رو داشت. دست هما رو گرفتم تو دستم و بهش گفتم هما جون عزیزم دوست دارم من و تو از این لحظه به بعد دنیای دیگری رو خواهیم داشت و باید سعی کنیم که ان را شاد شاد کنیم که هما هم جواب داد رامین جان منم دوست دارم. من کمی دست های هما رو نوازش کردم و باهم شروع به صحبت کردن کردیم تقریبا نیم ساعت همینطوری با هم فقط حرف میزدیم که در زدند و گفتند میخواهیم بریم همینطور که دو تامون داشتیم بلند میشدیم م یه دفعه دستم رو انداختم دور گردن هما و صورت اونو بوسیم و هما هم که کمی قرمز شده بود و داشت خجالت میکشید دستش رو انداخت دور گردن من و اونم منو بوسید . این اولین بوسه ما دونفر بود که در همان لحظه من اونو تبدیل به لب کردم و لبم رو گذاشتم رو لب هما و هم دیگر رو تو اغوش گرفتیم .اولین اغوش من و هما از همین جا شکل گرفت و من هما رو در اغوش خودم احساس کردم. چون بنا بود ما بریم هما مانتو و روسریش رو پوشید و دوتائی از اتاق امدیم بیرون. و من گفتم حاضرم که بریم مادر هما گفت اقا رامین شما تشریف داشته باشید که من گفتم خیلی ممنون چون مامان اینا ماشین ندارن باید ببرمشون . مادر هما گفت خوب پس فردا حتما بیائید دیگه شما داماد ما هستین مثل پسر من هستید هما جون دیگه نباید تنها باشه که من گفتم حتما اینجا خونه امید منه مادرم رفت کنار هما و گفت عروس خوشگلم دیگه با رامین تند تند بیا خونه ما دلمون برات تنگ میشه و هما رو بوسید و همگی خدا حافظی کردیم و رفتیم

۱۳۸۸ شهریور ۷, شنبه

معرفی رامین

رامین همسر منه او متولد 1357 میباشه یعنی 9 سال از من بزرگتره. قدش 170 سانتیمتر و وزنش 70 کیلو گرم میباشد. رنگ چشماش سبزه که خیلی قشنگه و واقعا دل ادمو میبره . موهاش مشکی و فرق سرش رو از چپ به راست کج میکنه. سفید رو ست و صورتش را گاهی با تیغ اصلاح میکنه و گاهی هم ریش میذاره که در هر دو حالت خیلی با نمکه.به پوشیدن کت و شلوار در خارج از خانه و در محیط کارعلاقمنده و در مجالس خانوادگی و غیر رسمی تی شرت و شلوار جین میپوشه. به من گفته تا حال هیچ وقت دوست دختر نداشته و بدن هیچ دختری رو تا حالا لمس نکرده که من از رفتارش در عشقبازی مطمئن شدم راست میگه چون دیدن اندام من براش تازگی داشت و در عشقبازی هول میشه و گاهی منو هم اذیت میکنه. هیکل خوش تیپی داره و بدنش مقداری مو داره که خیلی لطیفه و من اون ها رو خیلی دوست دارم . کیرش نسبتا بلنده تقریبا سیزده چهارده سانتیمتره ما چون هنوز عروسی نکردیم تجربه احساس کیرش را درون بدن خودم ندارم ول چون با دهان انرا خوردم فکر میکنم که اندازه مناسبی داشته باشه.من کمی نگرانم که دخترهای دیگه بخواهند رامین رو جذب خودشون بکنند چون اون خیلی خوش برخورد و خوش صحبته ولی از طرفی مطمئنم رامین هیچ دختری را به من ترجیح نمیده چون ما دو نفر خیلی با هم همفکر و همراهیم و هر دوتامون به هم دیگه خوب حال میدیم و هیچ چیز از هم کم نمیذاریم.نوشتن داستانهای سکسیمون در اینجا با توافق همدیگر میباشه.منظور نوشتن این خاطرات در اینجا اینه که شما هم از حال کردن ما مطلع شوید و برای شما تجربه باشه و هم برای ما هم لذت بخشتر چون میدونیم که افرادی منتظرند داستان عشقبازی و حال کردن ما را بخوانند که این اتش عشقبازی ما رو تند تر میکنه.به هر حال من و رامین سعی میکنم داستان عشقبازی خودمون رو برای شما به تفصیل وهمراه با جزئیات برای شما بنویسیم امید واریم که شما هم لذت ببرید.

معرفی هما

هما همسرم دختری است سفید رو با قد 165سانتیمتر و وزنش تقریبا 62 کیلو گرم میباشد دارای موهای بلند به رنگ مشگی است رنگ چشمهاش میشی است بینی متوسطی داره و دهانش هم متوسطه.باسنش برجسته و کمرش تقریبا باریک میباشه. سینه هاش نسبتا کوچک و بسیار خوش فرمه و نوک سینه اش قهوهای بسیار خوش رنگ میباشد.هما بسیار محجوب و نسبتا کم حرفه که من سعی میکنم اونو به حرف زدن تشویق کنم.او تا کنون با هیچ پسری دوست نبوده و هیچ مردی را تا قبل از ازدواج با من لمس نکرده به خاطر همین در عشقبازی بی تجربه است.هما علاقمنده که حجاب نسبتا پوشیده ای داشته باشه و با مانتو و روسری از خانه خارج میشه.اندام هما بسیار متناسب میباشه .او در حال حاظر دانشجوی رشته روانشناسی است.

۱۳۸۸ شهریور ۶, جمعه

مقدمه

اسم من رامین است متولد سال 1357 میباشم حدود 6 ماه پیش با دختر خانمی به نام هما که متولد سال 1366 میباشد ازدواج کرده ام. البته تا این تاریخ که شروع به نوشتن خاطرات روابط سکسی خود با هما میکنم هنوز مراسم عروسی نگرفته ایم و یا به عبارتی شب زفاف رسمی نداشته ایم قراره تا چند روز دیگه اگر مشکلی پیش نیاد مراسم جشن عروسیمان رو بر گذار کرده و با هم زندگی مشترکمان شروع کنیم . اول بگم چرا تصمیم گرفتم سرگذشت رابطه سکسی خودم با هما را در اینجا بنویسم. دلیل اول : با توجه به اینکه رابطه زناشوئی از خصوصی ترین و محرمانه ترین رفتار زندگی زن و شوهر محسوب میشه و معمولا رفتار سکسی بین زن و شوهر فقط بین این دونفر میمونه و به هیچ کس گفته نمیشه ما به دلیل اینکه میخواهیم خاطرات خودمان رو نوشته و در اینده از خواندن ان لذت ببریم . دلیل دوم: ما با نوشتن تجربیات سکسی خودمون انرا به خوانندگان منتقل میکنم شاید زو ج هائی باشند که بعض از مواد رو تجربه نکرده باشند انها هم تجربه کنند و لذت ببرند و بالعکس ان هم میتونه اتفاق بیفته شاید ما از نوعی سکس لذت نبرده باشیم و ان عمل موجب ناراحتی برای یکی از طرفین ما شده باشه دیگران انرا تجربه نکنند. دلیل سوم:ما اینرا میدونیم که رلبطه سکسی زن و شوهر از خصوصی ترین مسائل زندگیمون میباشه و درست نیست انرا برای دیگران بازگو کنیم ولی فکر کردیم و دید یم چرا باید اینجوری باشه ما که نمیخواهیم جلوی مردم بشینیم و داستان سکسمون رو بگیم در یک دنیای مجازی تعریف میکنیم و خواننده ان هم که ما رو نمیشناسه پس مشکلی ایجاد نمیشه ولی بجاش دختر ها و پسرهای جوانی که هنوز ازدواج نکردهاند انرا میخوانند و انها هم لذت میبرند این خودش لذت سکس را برای ما بیشتر میکنه وقتی که میدونیم افرادی منتظرند فردا از ان با خبرشوند اونوقت من و هما با حرارت بیشتر عشقبازی میکنیم. این دلایل ما را ممکنه خیلی ها قبول نکنند و ما رو ادمهای منحرفی بدونند ولی برای ما مهم نیست که دیگران چه فکر میکنند ما به دنبال لذت بردن از زندگی خودمون میباشیم و میخواهیم هم دیگران رو در دنیای مجازی در لذت خودمون شریک کنیم و هم تجربه برای انها باشیم.به هر حال ما تصمیم خودمون رو گرفتیم که روابط سکسی خودمون و بعضی از رفتارهای خوب و بد رو که در زندگی برامون پیش میاد اینجا بنویسیم هر چه بادا باد ........ در ادامه ابتدا من هما رو در اینجا به شما معرفی میکنم و خصوصیات او را براتون مینویسم تا بیشتر با هاش اشنا بشین و سپس هما منو به شما معرفی میکنه فقط یه چیزی از شما عزیزان خواننده انتظار داریم لطفا برای ما چرت و پرت و حرفهائی رو که ممکنه ما رو از ادمه نوشته هامون منصرف کنه ننویسید فقط مواردی که دوست دارید بیشتر ما توضیح بدیم و یا تجربه کرده اید و دوست دارید ما هم تجربه کنیم برامون بنویسید